منم بلدم بنویسم! - وقایع عجیب جهان

عجیب ترین های دنیا، به روایت عکس...

منم بلدم بنویسم! - وقایع عجیب جهان

عجیب ترین های دنیا، به روایت عکس...

کابوی


همه ی مردم تقریباً اسم کابوی را شنیده اند و تنها چهره ای که در ذهن آنها مجسم میشود شخصی تفنگ بدست به همراه یک اسب است. حتی بسیاری از مردم گمان میبرند که کابوی مربوط به آمریکا است ولی تا حدودی این تفکرات اشتباه است... این نوشتار مربوط به کابوی و تاریخچه ی این مردمان است.

کابوی یعنی شخصی که مسئول هدایت یک گله است. تاریخچه ی کابوی ها بسیار قدیمی است و به اسپانیا بازمیگردد! در گذر زمان و با پیشرفت علم تاریخچه ی کابوی ها هم متحول شد و ابزارهای جدیدی برای آنها به وجود آمد. همچنین اصطلاحات بسیاری نیز در این مورد به وجود آمد که به این موارد خواهیم پرداخت...
ادامه مطلب ...

یین یانگ (آرم فیلم های شائولین!!!)

یین یانگ شامل یک دایره هست که توسط دو شکل اشک مانند به دو قسمت تقسیم شده است. یکی سیاه و دیگری سفید. در داخل هرکدام از این دو قسمت یک دایره به رنگ مخالف آنها وجود دارد. یین یانگ مربوط به قوانین چین باستان و مفهوم "یگانگی متصادها" است.

از دیدگاه چینیان باستان و تائو باوران، در همه ی پدیده‌ها و اشیاء غیر ایستا در جهان هستی، دو اصل متضاد ولی مکمل وجود دارد.یین یانگ


قسمت سیاه (قسمت یین) این دایره نشان از چیزی نرم، تر و مرطوب، سرد، ساکن و شب است. به طور کلی به قسمت یین (قسمت سیاه) قسمتی با خواص زنان میگویند. قسمتی دیگر یعنی قسمت یانگ (قسمت روشن) نشان از چیزی سریع، سخت و سفت، خشک و داغ و نماد روز است در کل این قسمت را با خواص مردان میشناسند.

یین یانگ و نام بناها
بسیاری از مکان ها در چین شامل قسمتی از کلمه ی یین یانگ میشوند. مثلا "لویانگ" نام یک محل است ولی همانطور که میبینید در نامش کلمه ی "یانگ" وجود دارد. مثال دیگر مکانی به نام "هوایین" است که نام این محل هم شامل کلمه ی "یین" است. این روش نامگذاری در چین قدیم بسیار مرسوم بود.


این نام ها با توجه به موقعیت جغرافیایی ساختمان رو آنها نامگذاری میشد!
قوانین نام گذاری بدین گونه است که یانگ یعنی مکانی در قسمت جنوبی سراشیبی کوه یا قسمت شمالی کنار رودخانه. مثال از این دست زیاد است ولی مثال بارز همان محل لویانگ است که در شمال رودخانه ی لو قرار دارد. یین نیز برعکس یانگ است! یعنی مکانی که در قسمت شمالی سراشیبی کوه یا قسمت جنوبی رودخانه. (محل هوایین در قسمت شمال سراشیبی کوه مونت هوا قرار دارد)

مارتین کینگ لوتر


امروز 15 ژانویه سالروز تولد مرد آزادیخواه آمریکا، برنده ی جایزه ی صلح نوبل آقای مارتین کیگ لوتر میباشد، شخصی که حقوق سیاه پوستان آمریکا را با سفیدپوستان برابر کرد. در این نوشتار به او خواهیم پرداخت.

تولد: 15 ژانویه سال 1929، (شهر)آتلانتا - (ایالت)جرجیا - آمریکا
مرگ: 4 آپریل 1968، (شهر)ممفیس - (ایالت)تنسی - آمریکا

مارتین کینگ لوتر شخصی بود که فعالیت بسیاری برای مساوی کردن حقوق شهروندی سیاهان آمریکا با سفیدپوستان آمریکایی انجام داد. فعالیت های اجتماعی او از 1950 آغاز و تا آخرین لحظه ی زندگی اش ادامه داشت.
او بخاطر فعالیت های بشر دوستانه اش جایزه ی صلح نوبل را در سال 1964 توانست کسب کند و در همین راه هم کشته شد.

دوران ابتدایی زندگی
مارتین کینگ لوتر در شهر آتلانتا بدنیا آمد، پدرش کشیش و مادرش معلم بود. او یک خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود داشت.
از همان دوران کودکی او با نژاد پرستی بسیاری رو به رو شد، زمانی که شش ساله بود با دو سفید پوست دوست بود که پدر و مادر دو دوستش رابطه ی آنها را به او قطع کردند. (چون او یک سیاه پوست بود) همچنین زمانی که او یازده ساله شد یک زن سفیدپوست آمریکایی او را کتک زد و او را به نام "کاکاسیا" صدا کرد.
پ
در دوران تحصیل او فردی بسیار ممتاز و باهوش بود. در 15 سالگی او برای ورود به کالج Morehouse قبول شد و در سال 1948 نیز از همین کالج فارق التحصیل شد.
سه سال بعد او در پنسلوانیا به تحصیل پرداخت، با هوش بی شمارش او توانست مدرک دکترا (ph.D) خود را نیز در رشته الهیات از دانشگاه بوستون کسب کند. در بوستون بود که او با خانم Coretta Scott آشنا شد چندی بعد هم در سال 1953 با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج چهار فرزند (دو پسر و دو دختر) شد.

شروع فعالیت های او برای دفاع از حقوق شهروندی...
در اول دسامبر 1955 یک زن سیاه پوست آمریکایی (رزا پارکس) بخاطر اینکه در اتوبوس جای خود را به یک مرد سفید پوست آمریکایی نداده بود توسط پلیس بازداشت شد و ...

ادامه مطلب ...

مارکو پولو


مارکو پولو، تاجر و ماجراجو ایتالیایی...
در این نوشتار، مارکو پولو را از ابتدا تا انتها برسی خواهیم کرد.

دوران اولیه ی زندگی
مارکو پولو در حدود سال 1254در شهر ونیز ایتالیا به دنیا آمد. پدر و عمه اش تاجر بوده و مدام در سفر بودند. نام پدرش Nicolò، و نام عمه اش Maffeo بود.
اولین سفر مارکو پولو از آنجا شروع شد که در سال 1269 پدر و عمه اش بعد از چندین سال دوری از وطن، از سفر چین به خانه بازمیگردند ولی قصد داشتند دوباره برای یک سری کارهایی که فرمانروای چین دستور داده بود به چین سفر دیگری بروند. در سفر دوم، پدر مارکو پولو او را نیز با خود برد. این شد که آنها چند سال بعد و در سال 1271 مارکو را نیز با خود به این سفر بردند.


سفری بسیار طولانی بود... در ابتدای سفر آنها از ونیز به Acre رفتند (امروزه Acre در فلسطین واقع است) سپس از آنجا به ترکیه و صحرای ایران آمدند تا به افغانستان رسیدند. سپس از کوه Pamirs بالا رفتند و از سوی دیگر کوه در شهر Kashgar پایین آمدند. با این محاسبات آنها دقیقاً در جاده ی ابریشم قرار گرفتند. (جاده ی ابریشم یک جاده ی باستانی و تجاری مهمی بود که غرب را به چین متصل میکرد. از طریق این جاده ابریشم به غرب منتقل میشد و از غرب چوب، طلا و نقره به این سو می آمد.)
سرانجام در سال 1275 و بعد از چندین سال مسافرت آنها به چین میرسند، در این سال مارکو پولو 21 ساله بود.

ادامه مطلب ...

برادران دالتون، سارقان حرفه ای تاریخ وسترن


برادران دالتون یعنی چهار برادر که شهرت بسیاری در سرقت از بانک ها و دزدی در دوران وسترن ایالات متحده دارند. نام این برادران به شرح زیر است:
Grattan (گرتن) مشهور به گرت (Grat) سال های 92-1861
William (ویلیام) مشهور به بیل (Bill) سال های 94-1863
Robert (رابرت) مشهور به باب (Bob) سال های 92-1870
Emmett (امت) سال های 1937-1871


پدر این چهار برادر، لویز دالتون، ولگردی بوده که در یک سالون نیز کار میکرده و همسرش آدلین را به همراه فرزندانش ترک کرد و رفت. مادر دالتون ها در دوران جنگ های داخلی آمریکا، به تنهایی سعی کرد 15 فرزند را بدون پدر بخوبی پرورش دهد.


دالتون ها ابتدا در ایالت میسوری زندگی میکردند که بعد به کانزاس نقل مکان کردند و برای دوره ی کوتاهی آنجا بودند ولی مجددا به میسوری بازگشتند. در آخر نیز به تصمیم گرفتند به ایالت اکلاهاما رفته و در منطقه سرخپوستان مشغول زندگی شدند.


چهار برادری که در آینده تبدیل به خطرناک‌ترین سارقین شده بودند ابتدا به عنوان گاوچران کار میکردند که در سال 1887، برادر بزرگ آنها فرانک، که کلانتر هم بود، توسط عده‌ایی فرد مست کشته میشود. بعد از برادر بزرگ، گرت، باب و امت لباس کلانترها را پوشیدند و ستاره ی کلانترها را به لباس خود چسباندند.

ادامه مطلب ...

جنگ های صد ساله، طولانی ترین جنگ جهان!!!


بزرگترین جنگی که تاکنون در تاریخ جهان به ثبت رسیده، مجموعه جنگ هایی است که به جنگ های صدساله مشهور است. این جنگ ها در اروپا و بین دو کشور انگلستان و فرانسه در بین سال های 1337 و 1453 رخ داد.


یک جنگ بسیار عجیب و طولانی!!! این جنگ آنقدر طولانی بود که در مدت زمان جنگ، فرانسه 5 پادشاه و انگلستان هم 5 پادشاه مختلف داشت. (این یعنی اینکه در مدت جنگ 5 بار پادشاه هرکدام از این دو کشور عوض شد)
تنها دلیل جنگ هم این بود... چه کسی باید بر فرانسه حکومت کند؟؟؟

زمینه ی شروع جنگ های صدساله
زمانی که شاه فرانسه در سال 1328 فوت شد، ادوارد سوم، پادشاه انگلستان فکر میکرد که او حاکم فرانسه خواهد شد. دلیل این تفکر این بود که او علاوه بر اینکه پادشاه انگلستان بود، یک "دوک" در جنوب غربی فرانسه هم محسوب میشد. (مادر ادوارد سوم خواهر پادشاه قبلی فرانسه بود)
در این میان ادوارد سوم تنها نبود و یک رقیب هم داشت. یک نجیب زاده ی فرانسوی نیز میخواست پادشاه فرانسه شود. (این نجیب زاده هم از اقوام پادشاه قبلی بود)


سران فرانسه برای تعیین پادشاه یک جلسه ای را برپا کردند و در پایان جلسه معلوم شد که پادشاه فرانسه همان نجیب زاده ی فرانسوی خواهد شد. بعد از اینکه او به پادشاهی رسید به نام فیلیپ ششم مشهور شد، پادشاه انگلستان ادوارد سوم هم این نتیجه را قبول کرد.
اما جنگ ها از اینجا شروع شد که فیلیپ ششم نمیخواست کس دیگری بر کشورش حکمرانی کند (همانطور که گفته شد، پادشاه انگلستان یک دوک فرانسوی نیز بود). این بود که در سال 1337 میلادی فرانسه به سرزمین های انگلستان حمله کرد (سرزمین هایی که در خاک فرانسه ولی تحت حاکمیت انگلستان بود). ادوارد سوم پادشاه انگلستان نیز تصمیم به جنگ گرفت.

حوادث پیش آمده در جنگ
جنگ های صدساله جنگ هایی متفاوت بودند و دلیل این تفاوت هم مدت طولانی آن بود. در این جنگ هر دو طرف میدان گاهی پیروز بودند و گاهی بازنده!!

ادامه مطلب ...

وایکینگ ها (جنگجویان اسکاندیناوی)


وایکینگ به جنگجویی میگویند که با کشتی بادبانی خود به جنگ میرفت. آنها از قرن 9 تا 11 به همه ی کشورهای اروپایی نزدیک دریا حمله میکردند، آنها را اشغال نموده و همه چیز آنها را با خود میردند.
وایکینگ ها همیشه در حال جنگ، تصرف، غارت و کشتن مردم کشورهایی بودند که تحت اشغال آنها بود، به همین خاطر به وایکینگ ها مشهور شدند، وایکینگ در زبان اسکاندیناوی آن زمان یعنی دزد.

زندگی وایکینگ ها چطور بود؟
وایکینگ ها اهل اسکاندیناوی بودند، امروزه اسکاندیناوی شامل سه کشور دانمارک، نروژ و سوئد میباشد. در اوایل تمامی وایکینگ ها کشاورز بودند اما بچه های آنها از همان دوران کودکی آموزش رزم و جنگ را میدیدند، آنها از دوران کودکی یاد میگرفتند که چگونه از شمشیر، تبر و نیزه استفاده کنند. ورزش نیز از دوره های مهمی بود که کودکان آن را میگذراندند.


و اما کشتی های آنها، بیشتر کشتی های وایکینگ ها دراز و بزرگ بوده و از چوب درخت بلوط ساخته میشد. هر کدام از کشتی ها نیاز به 40 تا 60 پاروزن هم داشت. تمامی کشتی ها دارای یک دکل و یک بادبان با رنگ روشن بودند. جالبه بدانید که هم نوک پشت و هم نوک جلوی کشتی ها دراز و نوک تیز بوده و معمولاً به شکل اژدها ساخته میشد.
بدلیل اینکه هر دو سر کشتی ها نوک تیز بوده آنها در تغییر مسیر مشکلی نداشتند و اگر میخواستند مسیر کشتی را عوض کنند دیگر نیازی به دور زدن نبود و با هر طرف کشتی میتوانستند به راحتی راه بروند.


چرا وایکینگ ها اینقدر شجاع و نترس بودن؟
وایکینگ ها خدای مخصوص به خود را داشتند، نام خدای آنها ادین (Odin) بود. این خدا، خدای جنگجویان و مالک Valhalla (که بهشت جنگجویان بود) محسوب میشد. وایکینگ ها همیشه آماده ی استقبال از مرگ بودند! زیرا اعتقاد به این داشتند که بعد از کشته شدن در جنگ به Valhalla (همان بهشت) خواهند رفت. به همین خاطر وایکینگ ها بسیار شجاع و نترس بودند.
همانطور هم که گفته شد آنها از دوران کودکی دوره های مختلف رزمی و ورزشی را میدیدند و بدن های آماده و ورزیده و قوی ای داشتند.


علاوه بر آن وایکینگ ها ملوانان ماهری نیز بودند. وایکینگ ها با دیدن ستارگان یا خورشید راه خود را میافتند. اگر هم دریا مه آلود میبود آنها کاملاً بدون هدف و به طور کاملاً شانسی به یک سو میرفتند، زیرا اول خود را مردم بسیار خوش شانسی میپنداشتند و دوم اینکه از هیچ چیزی ترس و دلهره نداشتند.
وایکینگ ها هیچ وقت در کشتی آتش روشن می کردند، در صورتی که هوا بسیار سرد می بود و سفر هم طولانی، معمولا در جایی لنگر می انداختند و به ساحل میرفتند، در آنجا آتش روشن میکردند و غذاهای خودشان را در آنجا می پختند. غذاهای آنها معمولا مخلوطی از کمی گندم و گوشت خشک شده ی ماهی یا (گوشت قرمز) بود. البته هر از چندگاهی نان و کره یا پنیر نیز مصرف میکردند.


همچنین اگر قصد خوابیدن در آن جزیره (یا مکان ایستادن) را داشتند هرکدام ابزار مخصوص خواب خود را بیرون می آوردند. این ابزار یک پوشش بود که از جنس پوست ساخته میشد و باعث گرم نگه داشتن بدن میشد.



ادامه مطلب ...

هیتلر و چندتا نکته دربارش



داشتم زندگینامه ی آدلوف هیتلر، پیشوای نازی آلمان رو میخوندم که به چندتا نکته ی باهال رسیدم، نوشتم که شما هم بدونید و با هم استفاده کنیم. البته اول میخواستم کل زندگی نامه رو بزارم اما به بحث هایی مثل هولوکاست و کشتار جمعی و اتاق گاز و اینجور حرفها رسیدم که ترجیح دادم خودم و شمارو وارد این بحث ها نکنم. ولی نکات خوب رو نوشتم که با هم بخونیم و بدونیم!
البته راست را دروغ بودنشون بر عهده ی منبع هستش.

- میدونید اِس اِس چیه؟
اِس اِس نام یکی از سازمانهای بزرگ شبه‌نظامی حزب نازی آلمان بود. نام این سازمان اختصاری است از واژه آلمانی (Schutzstaffel) به معنی گردان حفاظتی.


نازی‌ها، سازمان اِس اِس را به عنوان یگانی از نخبگان بشمار می‌‌آوردند. تمامی کارکنان اِس اِس برپایه زمینه‌های نژادی و عقیدتی دست چین می‌‌شدند. اِس اِس دارای رتبه‌ها و درجه ها، نشان و آرم یگان‌ها و یونیفورم ‌های ویژه خود بود که با ارتش و همچنین مقامات دولتی آلمان تفاوت کامل داشت.


- میدونی هیتلر با کی و چطوری خودکشی کرد؟
هیتلر در مخفیگاه خودش، به همراه همسر تازه اش اوا براون، درست یک روز بعد از ازدواجشون دست به خودکشی زد! اوا براون با شکستن کپسول سیانور و هیتلر نیز با سیانور و شلیک هم زمان گلوله تپانچه به سرش دست به خودکشی زدند.


جسد اون دو رو کسانی که در سنگر بودند به بیرون بردند و به خواست خود هیتلر که خواسته بود پیکرش چون موسولینی به دست دشمنان نیفته سوزاندند.


- میدونی هیتلر دوست داشت چه کاره بشه؟
هیتلر از اون بچگی به نقاشی علاقه ی خاصی داشت و همیشه دوست داشت یه "نقاش" بشه!

-اینم لیست اعضای خانواده ی هیتلر!
اوا براون، همسر
آلویس هیتلر، پدر
کلارا هیتلر، مادر
پاولا هیتلر، خواهر
آلویس هیتلر (پسر)، برادر ناتنی
بریجت داولینگ، زن برادر
ویلیام پاتریک هیتلر، برادر زاده
آنگلا هیتلر راوبل، خواهر ناتنی
جلی روئبل، خواهر زاده
ماریا شیکل گروبر، مادر بزرگ
یوهان گئورگ هیدلر، پدربزرگ احتمالی
یوهان ون نپومبوک هیدلر، جد پدری، عموی بزرگ احتمالی و شاید جد درست پدری

- میدونی گِشتاپو کیا بودن؟
گِشتاپو نام اختصاری نیروی پلیس مخفی آلمان نازی بود، در طی حکومت آلمان نازی، گشتاپو مرکز اطلاعات نظامی آلمان بود و تحت فرماندهی و نظارت اِس اِس فعالیت می‌کرد.

- میدونستی که هیتلر نویسنده هم بود؟
هیتلر کتاب نبرد من رو نوشته. هیتلر این کتابو در سال 1923 در زندان نوشت. جلد نخست کتاب با عنوان تسویه حساب در ۱۸ ژوئیه ۱۹۲۵ به چاپ رسید؛ جلد دوم اون، جنبش ناسیونال سوسیالیسم در ۱۹۲۶ به چاپ رسید. عنوان اصلی انتخابی هیتلر چهار سال و نیم نبرد در برابر دروغ، حماقت و بزدلی بود. ناشر نازی آن مکس آمان، این عنوان را بسیار پیچیده دید و تصمیم گرفت اونو به نبرد من کوتاه کنه!

- درباره ی آشیانه ی عقاب هیتلر چی میدونی؟
آشیانه عقاب‌ (در آلمانی: Kehlsteinhaus) نام اقامتگاه مورد علاقه آدولف هیتلر بود که بربالای کوه‌های آلپ قرار داشت.

هدف اصلی، ساخت مکانی برای آدولف هیتلر بود که در اونجا بتونه به دور از شلوغی‌های همیشگی و با توجه به موقعیت استثنایی محل به استراحت بپردازه.
مراحل ساخت آشیانه? عقاب ۱۲ ماه طول کشید و نهایتا برای پنجاهمین سالگرد تولد هیتلر در سال ۱۹۳۹ آماده شد.

نیروهای کماندویی واحد ۱۰۱ هوایی آمریکا، اولین گروهی بودند که تونستند خودشونو بعد از خودکشی هیتلر و همسرش اوا براون به آشیانه عقاب برسونن و اونجا رو تحت کنترل خود دربیارن.

تا سال ۱۹۶۰ هم آشیانه ی عقاب در دست نیروهای آمریکایی قرار داشت تا اینکه نهایتا به استان باوریا آلمان بازپس داده شد و الان هم به عنوان مکانی توریستی مورد استفاده قرار می‌گیره.


- و در آخرین قسمت، 3 تا سخن از هیتلر مینویسم و تمام...
1- حقیقت همان دروغی است که بارها و بارها تکرار شده است.
2- دروغهای کوچک همیشه خود را نمایان میکنند.دروغ را آنقدر بزرگ بگویید که تصور دروغ بودن آن هم به ذهن کسی وارد نشود.
3- قدرت در دفاع کردن نیست. در حمله کردن است.


برگفته شده از مولن فارسی
www.MoulinWiki.org