دل من همی داد گفتی گواهی /// که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم /// بر آن دل دهد هر زمانی گواهی
من این روز را داشتم چشم و زین غم /// نبوده ست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن /// نه چندان که یکی سو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود؟ /// گناهم نبوده ست جز بیگناهی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی؟ /// نگارا، بدین زودی سیری چرایی؟
سپردم به تو دل، ندانسته بودم /// بدین گونه مایل به جور و جفایی
دریغا؛ دریغا که آگه نبودم /// که تو بیوفا در وفا تا کجایی...
فرخی سیستانی
(برگرفته شده از کتاب "برگهای زرین ادب" به قلم دکتر حسن لو)
به آسمون سپردم چشم از تو بر نداره
مراقب تو باشه سرت بلا نیاره
تا تو نخوای نتابه دلت گرفت بباره
سپردم با تو باشه هرگز تنهات نزاره...