منم بلدم بنویسم! - وقایع عجیب جهان

عجیب ترین های دنیا، به روایت عکس...

منم بلدم بنویسم! - وقایع عجیب جهان

عجیب ترین های دنیا، به روایت عکس...

فرار به روش های عجیب در جنگ جهانی دوم!

روش 1- پرواز با گلایدر
Colditz  نام یکی از مشهورترین زندان های آلمان نازی برای نگهداری از زندانیان نظامی در دوران جنگ جهانی دوم بود.
زندانی های زیادی فرار از این نزندان را تجربه کرده و گاها هم موفق شده اند... ولی یکی از روش هایی که زندانیان برای فرار یافتند، کمی عجیب تر از همیشه بود!

دو خلبان بریتانیایی به نام های جک بست و بیل گلدفنچ تصمیم به ساخت یک گلایدر دو نفره برای فرار گرفتند.
بهترین مکان هم اتاق شیروانی زندان بود... به دلیل اشتباه آلمانی ها در ساخت دیوار، هیچ نگهبانی امکان مشاهده داخل شیروانی را نداشته و یکی از امن ترین مکان های زندان بود.فرار از زندان با گلادیاتور در جنگ جهانی دوم
قرار بود گلایدر بعد از ساخت، از طریق سقف به پرواز در آید و از وسط رودخانه Mulde بگذرد.
البته یادآور میشوم که بخاطر فرار مکرر زندانیان از طریق حفر تونل، توجه تمامی گارد زندان به تونل بوده و مدام تمامی سلول ها از این نظر بازدید میشند؛ ولی کسی تصور ساخت گلایدر را نمیکرد.

بعد از مدتی، ساخت گلایدر شروع شد. تمامی قطعات آن باید از وسایل زندان تامین میشد.
این دو خلبان برای ساخت دنده ها از تخت خواب های خود استفاده کردند.... همچنین بال های گلایدر چوبی بوده و برای ساخت انها از چوب کف سلول استفاده میشد.
قسمت های الکترونیکی نیز با استفاده از سیم هایی ساخته شد که مورد استفاده آلمانی ها نبود!
همچنین بدنه گلایدر را از لباس زندانیان طراحی کردند.
نتیجه کار گلایدر دونفره؛ با وزنی معادل 109کیلوگرم و طولی حدود 6 متر بود.

البته باید بدانید که این گلایدر هیچوقت موفق به پرواز نشد، دلیل آن این بود که قبل از به پرواز درآمدن آن جنگ تمام شده و تمامی زندانیان آزاد شدند!!


روش 2- تونل عمیق!
در این عملیات عجیب، بیش از 600 زندانی برای حفر سه تونل به نام های رمز تام، دیک و هری تلاش کردند.
ساخت تونل یکی از پیچیده ترین مراحل بود، بدین دلیل که امکان شنود کار زندانیان در زیر زمین توسط گارد وجود داشت، به همین دلیل تونل ها با سطح زمین 6 متر فاصله داشتند.
همچنین برای رسیدن هوا به زندانیان از پمپ هایی دست ساز استفاده شد.

شن هایی که بعد از حفر به وجود می آمد یکی از مشکلات اصلی زندانیان بود... آنها این شن ها را به مقدار کم در مکان های مختلفی میریختند! حیاط و باغچه و حتی اتاق های خود از این قبیل مکان ها بود.
البته مدتی بعد از حفر، تونل دیک نیز تبدیل به محلی برای ذخیره شن ها شد!

همچنین چندی بعد گارد حراستی زندان متوجه حرکات مشکوک زندانیان شده و فهمیدند که آنها مدام در حال تخلیه شن هستند! با پی بردن به این موضوع، آلمانی ها موفق به کشف تونل تام شدند و این تونل نیز از بین رفت.
با کشف تونل تام، کار بر روی آخرین تونل که همان هری بود تا اواخر ژانویه 1944 متوقف شد.
بعد از ماه ژانویه زندانی ها دوباره شروع به حفر کردند و و در نهایت در مارس 1944 تونل هری آماده شد!

وقتی زمان فرار شد و زندانی ها از خروجی تونل خارج شدند متوجه شدند که خروجی تونل بیش از حد نزدیک به زندان است. ولی با این وجود هیچ مشکلی پیش نیامد تا اینکه نفر 77م از زندانیانی که از تونل درآمد توسط نگهبانان دیده شد!
با مشاهده زندانیان، از افرادی که بیرون از زندان بودند تنها 3نفر موفق به فرار شدند، 50نفر کشته شده و بقیه نیز بازداشت شدند.
تصاویری از این تونل:

موقعیت تونل از داخل زندان

انتهای تونل هری


منبع:

listverse
wikipedia

نظرات 15 + ارسال نظر
عسل جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:35 http://silence-love.blogsky.com/

آپ کردم

الان میام
البته فکر کنم اودم... ولی بازم خو میام

فرشته جونی جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:39 http://neshat07.blogfa.com

ونوس جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:26

سلام
خوبی دستت درد نکنه اولیش بهتر بود ساختن گلایدر

سلام.
خوشحالم خوشت اومد

سحر.ق جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 http://mycradle.persianblog.ir

این روش اول منو یاد "فرار مرغی" انداخت.جالب بود.هنوز قهری؟

شهر چیه؟؟
اون ایکونو فکر کنم میگی؟؟؟ همینجوری اون عکسه رو گذاشتم!!!

خدا همین نزدیکی هاست جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:57 http://kumail.blogsky.com

وقتی این مطلبتو خوندم یاد سریال فرار از زندان افتادم.
دقیقاْ شبیه دومی تونل می کنن اما نه سه تا فقط یکی ولی اونم حرفه ای

من فرار از زندانو ندیدم

PAT جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:33 http://khaterat-9.blogsky.com

جالب بود.البته اون اولی ها فقط خلاقیتشونو نشون دادن وگرنه به دردشون نخوررد.

خیلی خلاق بودن! آخه تو زندان چطور به ذهنشون رسید گلایدر بسازن من موندم!

ونوس شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:51 http://sadaf555.blogsky.com

سلام بر آقا مهرداد نازنین خوبین که؟؟؟؟؟؟ به خاطر یه مشکلی مجبور به حذف وبلاگم شدم اگر دوست داشتین به این ادرس سر بزنید

سلام.... مرسی
مرسی که گفتی... آدرستو با لینک جدید الان میزارم، منها اسمشم میزام صدف...

ونوس شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 http://sadaf555.blogsky.com

ا راستی من یک بار برای این پست نظر گذاشتم پس کوش خب دوباره میگم از اون گلایدر بیشتر خوشم اومد مرسی بخاطر لینک ممنونم که سر زدی

بخدا منم یادمه نظرو... حتی جوابم دادم بهش!!
جواب منم این بود: خوشحالم خوشت اومد

خواهش میکنم

xavi شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:10 http://tekitaka.blogfa.com

سلام . خیلی جالب بود.نمی دونم چرا ولی یاد فرار از زندان افتادم...
خیلی فیلم قشنگیه.دیدی یا نه؟!
یه صحنه ی جالبش: بعد از فرار از ۲ زندان در یه صحنه مایکل با اسلحه داره مامور فرودگاه رو مجبور می کنه که بزاره وارد باند بشه.مامور می گه :این کار شما جرمه.میفتی زندان.
مایکل هم با طعنه می گه :جدی ؟!کدوم زندان؟!
راستی شاید رفتم مشهد.بالاخره قبل از شروع ترم باید خودمونو بسازیم دیگه.دعات می کنم...
بای

همه یاد فرار از زندان میوفتن...
نه.... ندیدم... ولی میخوام ببینم

التماس دعا رفیق

سعیده شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 http://www.sabaleh.blogsky.com

سلام
خیلی جالب بود
خوش به حالت که درسات کمه و نمی خواد که تقلب بکنی
من اگه هم بخوام یه آدم پایه تقلب گیر نمارم

سلام!
اره.. این روزا دیگه کسی پایه ی تقلب نیست

دختر آبی شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:31 http://dokhtareabiii.blogfa.com

سلووووووووووووووووووووووووووووووم!
امینو می گی؟!؟
چه میدونم! حالش زیاد خوب نی فک کنم!!! بیچاره...
جو شهرت گرفتش اینجوری شده!!
حالا اونو بیخیل!
آپت خیلی باحال بود!!! دوس داشتم مث آپ قبلیت!
بیای بازما!!!

سلام
آره... مستر امینو میگم!

خوشحالم خوشت اومد
چشم

سارا شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:13 http://www.shanel.loxblog.com

ایول بابا منم یه این جوری از مدرسه فرار کردم
فکر نکنی من خیلی شر ام نه بابا یه کم طوری می خواستن چند بار اخراجم کنن که با تعهد درست شد
هه هه هه هه

خو خداروشکر با تعهد حل شد...

xavi یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 http://tekitaka.blogfa.com

سلام.
نقل قول از نظر قبلیم : شاید برم مشهد...
قسمت نشد رفیق.
بای

سلام
من به شاید ها معمولا زیاد توجه نمیکنم!!

دمت گرم که گفتی! ما هم نتونستیم بریم!

راستی... جواب اون سوالتم تو وبت مگم

مامان رهام یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:28

سلام مهردادی
گلایدر رو آخرا نوشتی گلادیاتور
تصحیحش کن
ممنون از پست باحالت

سلام
اشتباه تایپی هست دیگه... پیش میاد.
اگه یادم بمونه چشم... چون چندتا عکس باید آپلود کنم... به محض اینکه این کارو شروع کنم... کارای قدیمم یادم میره!

پیری و هواس پرتی دیگه

دریچه یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 http://www.bisheyeeshgh1.blogfa.com

اوووووووووووووووووووووووووووووووف
چه حوصله ای داشته این!!!!!!!!!!!!!!!
شایدم به این کار علاقه داشته

اگه تو هم تو زندانای نازی میموندی... احتمالا فکرای عجیبتر میکردی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد